محیامحیا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

محیا یعنی تمام زندگی

بدون عنوان

سلام پنج شنبه و جمعه را داران بودیم بابای محیا با دوستش میخواستند برن جلفا، کار داشتندو به ما گفتند شما هم تشریف بیارید بریم ومن هم با حجم زیاد تکالیف و دروس سنگین پیام نور ، هیچ میلی به رفتن نداشتم ولی چون محیا اسم داران رو تا میشنوه ،هوش از سرش می پره دست بردار نبود که بریم ،باید بریم وآخ جون داران و .... چهارشنبه ساعت6 عصر راه افتادیم و حدود ساعت 1 رسیدیم تبریز و شب اونجا موندیم و فرداش همراه با امین  اینا رفتیم جلفا و خونه دایی حسین و تا شب اونجا موندیم و شب همگی رفتیم داران و خونه مادرم بودیم و فرداش هم  بعد از اینکه محیا کلی تو کوچه های داران با بچه ها بازی کرد برگشتیم تهران. جای مادرم خالی خالی...
25 آبان 1393

و اما پیش دبستان رفتن محیا

قرار بود محیا بره پیش دبستان  مدرسه عدالت مدرسه عدالت توی ولنجک و میشه گفت بهترین مدرسه توی ایران و هیات امنائیه ،ولی در حد یه مدرسه غیر انتفاعیه برای ثبت نامش هم باید هفت خان رستم رو  رد کنی با هر سختی بود ثبت نامش کرده بودیم و مدارک کامل داده بودیم دو سه بار هم با محیا رفته بودیم و محیا هم خوشش اومده بود دیگه همه چیز درست شده بود از همین شنبه قرار بود که محیا بره مدرسه حس و حال مدرسه رفتن بدجور محیا رو گرفته بود چند روز پیش که توی ماشین نشسته بود و داشتیم میرفتیم سمت خونه ، از من میپرسید سه سه تا  چند تا میشه گفتم 9 تا و بعدش پرسید 12 تا چند تا میشه و من هم گفتم  همون 12 تا میشه و یه سری دیگه...
5 آبان 1393
1